اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نهس

نویسه گردانی: NHS
نهس . [ ن ُ هََ ] ۞ (ع اِ) مرغی است که گنجشک را شکار کند. (منتهی الارب ). پرنده ای است شبیه صرد، جز اینکه ملمع نیست ۞ . دُمش را تکان می دهد و گنجشکان را شکار می کند، و گفته اند نهس گونه ای از صرد است و او را از آن روی نهس گفته اند که گوشت را به نیش می کند و می گزد. (از اقرب الموارد). پرنده ٔ سخت منقار و کله گنده ای است که در گورستان مأوی کند. (از متن اللغة). ج ، نهسان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
نهس . [ ن َ ] (ع مص ) به دندان پیشین گرفتن و گزیدن گوشت راو برکندن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). به دندان پیشین گزید...
نحس . [ ن َ ] (ع ص ) بداختر. نافرجام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شوم . نامبارک .مرخشه . (ناظم الاطباء). نقیض سعد. (اقرب الموارد)...
نحس . [ ن َ ح ِ ] (ع ص ) بداختر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منحوس . نامبارک . ج ، نحسات .
نحس . [ ن ُ ح َ ] (ع اِ) سه شب که پس درع آید، و آن شب نوزدهم و بیستم و بیست ویکم است و آن را ظُلَم نیز نامند. (منتهی الارب ) (آنندراج )...
نحس . [ ن َ ح َ ] (ع مص ) بداختر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نحوسة. نحاسة. (اقرب الموارد). نحس شدن . منحوس گشتن .
نحص . [ ن َ ] (ع ص ) خر ماده ٔ نازاینده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (مص ) ادا کردن حق کسی را.(از ناظم الاطباء) (از اقرب...
نحص . [ن ُ ] (ع اِ) بن کوه ، و روی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسما).- اصحاب نحص الجبل ؛ قتلای ...
نحس بر. [ ن َ ب َ ] (نف مرکب ) نحوست برنده . زایل کننده ٔ نحوست و شومی و نامبارکی : شاه معظم اخستان آنکه رضا و خشم اونحس بر زحل شود سعدربای ...
طالع نحس . [ ل ِ ع ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ) بخت بد. طالع نامیمون . اقبال نامبارک : چرخست و لیکن نه درو طالع نحس است خلد است و لیکن نه درو جوی ...
اختر نحس . [ اَ ت َ رِ ن َ ] (ترکیب وصفی ) ۞ مقابل ِ اختر سعد.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.