نیسان . [ ن َ
/ ن ِ ] (اِ)
۞ نام ماه هفتم است از ماههای رومیان
۞ . (غیاث اللغات ) (از برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). ماه دوم بهار. (السامی ). به سریانی نام ماه دویم باشد از سه ماه بهار. (برهان قاطع). ماه هفتم از سال سریانی میان آذار وایار، و آن ماه دوم بهار است مطابق اردیبهشت فارسی و ثور عرب و تقریباً مطابق است با آوریل فرانسوی و آن
30 روز است . (یادداشت مؤلف ). و باران این ماه را نیز مجازاً نیسان گویند. (غیاث اللغات )
: آنچا که جحیم خشم تو آذر
آنجا که نسیم صلح تو نیسان .
منجیک .
تا نرگس اندر آید با کانون
تا سوسن اندر آید با نیسان .
فرخی .
چون برف بود به جای سبزه
دی ماه بود نه ماه نیسان .
ناصرخسرو.
به نیسان همی قرطه ٔ سبز پوشید
درختی که آبان برون کرد ازارش .
ناصرخسرو.
این تیره و بی نور تن امروز به جان است
آراسته چون باغ به نیسان و به آزار.
ناصرخسرو.
گر خزان است حال من شاید
فکرت من نگر که نیسان است .
مسعودسعد.
به گاه خدمت بر دستها چو بوسه دهم
چنان بگریم گویی که ابر نیسانم .
مسعودسعد.
ز تو باغ گردد کشفته به آذر
ز تو راغ گردد شکفته به نیسان .
جبلی .
وقت طرب است و روز عشرت
ایام گل است و فصل نیسان .
خاقانی .
شاه ریاحین بساخت لشکرگاه از چمن
نیسان کآن دید کرد لشکری از ضیمران .
خاقانی .
آب چون نار هم از پوست خورم
چون نیابم نم نیسان چه کنم .
خاقانی .
همان رونق ز خوبیش آن طرف را
که از باران نیسانی صدف را.
نظامی .
شد از ابر نیسان صدف باردار
پدیدار شد لؤلؤ شاهوار.
نظامی .
نه ابر از ابر نیسان درفشان تر
نه باد از باد بستان خوش عنان تر.
نظامی .
این هنوز اول آذار جهان افروز است
باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار.
سعدی .
به تک ژاله می ریخت بر کوه و دشت
تو گفتی مگر ابر نیسان گذشت .
سعدی .
گیرد ز گل رخ تو زینت
گلشن چو جهان ز ماه نیسان .
بدر جاجرمی .
تاک را سیراب کن ای ابر نیسان در بهار
قطره تا می می تواند شد چرا گوهر شود.
صائب .
-
آب نیسان ؛ آب باران نیسان که با شرایطی گیرند و در دعاها و استشفاء و عزائم به کار برند.(یادداشت مؤلف ).
-
ابر نیسان . رجوع به نیسانی شود.
-
باران نیسان . رجوع به ترکیب آب نیسان در بالا شود.