نیشابور
نویسه گردانی:
NYŠABWR
نیشابور. [ نی / ن َ ] (اِخ ) بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور شامل سه دهستان به نام ریوند، مازول و دربقاضی و دارای 280 آبادی بزرگ و کوچک است و مجموع نفوس آن در حدود 42000 نفر می باشد. محصول عمده ٔ بخش غلات ، پنبه ، انواع میوه ها و شغل اهالی زراعت و کسب است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نیشابور. [ نی / ن َ ] ۞ (اِخ ) نشابور. نشاپور. نیشاپور. نیسابور. پهلوی : نیوشاهپور ۞ . نام اصلی آن نیوک شاهپوهر ۞ . بنای این شهر را از شاهپ...
نیشابور. [ نی / ن َ ] (اِ) گوشه ای است در دستگاه شور. نشابور. نشابورک . نشاپورک . نیشابورک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نیشابورک شود.
جامع نیشابور. [ م ِ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) مسجدی است قدیمی در نیشابور. مؤلف مرآت البلدان آرد: بموجب خطوط مرتسمه در لوح سنگی که در این مسجد دیده...
عسکر نیشابور. [ ع َ ک َ رِ ن َ] (اِخ ) محله ای بوده است به نیشابور، شهر مشهور قدیم خراسان . (از معجم البلدان ). و رجوع به عسکر شود.
به نیشابور شد. به نیشابور رفت.
توضیح:
«شد» شخص سوم مفرد از مصدر «شدن» است که در اینجا بمعنی «رفتن» می باشد. در بخش «شدن» از لغتنامۀ دهخدا چنین م...
چون سالها دربارۀ فرهنگ ایران اندیشیدم، بیگمان شدم که چنین فرهنگ شکوهمند جهانگیر، برخاسته از جان و روان و کوشش و توان ایرانیان است ... پس؛ از آنِ مردما...
وادی نیشابور. [ ی ِ ن َ ] (اِخ ) یکی از سه جلگه ٔ مهم پارت که بین رشته کوه جغتای و میرابی قرار دارد. دو جلگه ٔ دیگر وادی مشهد و وادی میان...
یخ فروش نیشابور. [ ی َ ف ُ ش ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام احمقی از اهالی نیشابور. (ناظم الاطباء). گویند در نیشابور گدایی سفیه بود که هرچه گدایی تح...