نیک پی . [ پ َ
/ پ ِ ] (ص مرکب ) خجسته پی . خوش قدم . باسعادت . مسعود. میمون . بامیمنت . (ناظم الاطباء). مبارک قدم . فرخ پی . فرخنده پی
: زن پاک تن پاک فرزند زاد
یکی نیک پی پور فرخ نژاد.
فردوسی .
ز گفتار او شاد شد شهریار
ورا نیک پی خواند و به روزگار.
فردوسی .
نگر تا نداری به بازی جهان
نه برگردی از نیک پی همرهان .
فردوسی .
من مبارک زبان و نیک پیم
همچنین باد و همچنین آمین .
مسعودسعد.
یک حکایت گوش کن ای نیک پی
مسجدی بد بر کنار شهرری .
مولوی .
به مجنون کسی گفت کای نیک پی
چه بودت که دیگر نیائی به حی .
سعدی .
چون نگردد سیر در میدان جانبازان عشق
نیست خضر نیک پی گر شرمسار زندگی .
صائب (آنندراج ).