گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نیک رو نویسه گردانی: NYK RW نیک رو. [ رَ / رُ ] (نف مرکب ) رهوار. هملاج . (یادداشت مؤلف ). اسب خوش راه . (ناظم الاطباء). جواد. (مهذب الاسماء) : زپویندگان هرکه بد نیک روخورش کردشان سبزه و کاه و جو. فردوسی .امیر گفت ... اسبی نیک رو از آخر خیلتاش را باید داد. (تاریخ بیهقی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی نیک رو نیک رو. (ص مرکب ) خوش رو. زیبارو. || خندان . بشاش . (فرهنگ فارسی معین ). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود