اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نیم

نویسه گردانی: NYM
نیم . [ ن ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) جمع نائمة است . رجوع به نائمة شود. || جمع نائم است . رجوع به نائم شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
نیم خیز. (نف مرکب ) نیم راست . درست راست نشده . (ناظم الاطباء). حالت بین نشسته و خاسته . که به عزم برخاستن از جایش حرکتی کرده است و کاملاً...
نیم چرخ . [ چ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از کمان . (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع). کمان تخش . (انجمن آرا) (برهان قاطع) (رشیدی ) (جهانگیری ) : وزن ...
نیم چهر. [ چ ِ ] (اِ مرکب ) نیم رخ . نیم چهره . رجوع به نیم چهره شود. || نسناس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نسناس شود : ز مردم هم آنجا به ه...
نیم خام . (ص مرکب ) ناپخته . نیم پخته . نیم پز. که نه خام است و نه هنوز پخته است : ترک جوشی کرده ام من نیم خام از حکیم غزنوی بشنو تمام . ...
نیم جان . (اِ مرکب ) رمق . جانی خسته و فرسوده و به لب رسیده : زین نیم جان که دارم جانان چه خواست گوئی کرد آنچه خواست با دل از جان چه ...
نیم جزو. [ ج ُزْوْ ](اِ مرکب ) نیمی از یک جزو قرآن . کتابچه ای که در آن نصف جزوی از قرآن نوشته یا چاپ شده باشد. نیم جزوی .
نیم جوش . (ص مرکب ) چیزی که نیک نجوشیده و خوب نپخته باشد. (از ناظم الاطباء). نیز رجوع به نیم جوشیده شود.
نیم تنه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نیم تن . آرخالق . (از برهان ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ آستین و دامن کوتاه که نیم تن را فروپوشد. (انجمن آرا)....
نیم تاج . (اِ مرکب ) نوعی از آرایش که به سر عروس می گذارند.(ناظم الاطباء). تاج کوچک مرصع به جواهر. جقه . تاجی که از دیبا بافند و به جواهر م...
نیم تخت . [ ت َ ] (اِ مرکب ) تختی که بالای آن می خوابند. دارابذین . دارافرین . (ناظم الاطباء). تخت کوچک که از یکسو دیوار ندارد و بر آن توان ن...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۲۳ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.