نیم خند. [ خ َ ] (اِ مرکب ) تبسم . (یادداشت مؤلف ). تبسم و خنده ای که در آن لبها چندان از هم باز نشوند. (ناظم الاطباء). || (نف مرکب ) متبسم .
-
دهن نیم خند ؛ که برای خنده لبهایش از هم باز نشده است
: روزی که پسته دید لب همچو قند او
شد خنده زهر در دهن نیم خند او.
صائب (از آنندراج ).