اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نیم خورده

نویسه گردانی: NYM ḴWRDH
نیم خورده . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنچه از غذا در ظرف بماند. باقی مانده ٔ غذا. (ناظم الاطباء). نیم خورد. پس مانده . بازمانده . سؤر. ته مانده . وامانده . فضله ٔ خوان . دهن زده . بقیه و پس مانده ٔ خوراکی که دیگری قدری از آن خورده است :
نخورد شیر نیم خورده ٔ سگ
ور به سختی بمیرد اندر غار.

سعدی .


قنقرات خاتون گفت قدری طعام نیم خورده ٔ بی بی به من دهید تا بخورم و به تبرک بخانه برم . (تذکره ٔ دولتشاه ).
عقل که پرورده شد ز میده ٔ هارون
کاسه نلیسد ز نیم خورده ٔ هامان .

تقوی (از یادداشت مؤلف ).


|| کنایه از زنی که دیگران به وصلش رسیده اند. دستمالی شده : گفت کنیزک را با سیاه بخش که نیم خورده ٔ او هم او را شاید. (گلستان ). || خاییده شده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || گندم برشته شده . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.