اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نیم راه

نویسه گردانی: NYM RʼH
نیم راه .(اِ مرکب ) وسط راه . میان راه . بین راه :
ز کاخ دلارای تا نیم راه
گهر بود و دیبا و اسب و کلاه .

فردوسی .


از دو سندان چار دندان زحل در هم شکست
جفته ای کزنیم راه آسمان افشانده اند.

خاقانی .


چنان رفت و آمد به آوردگاه
که واماند از او وهم در نیم راه .

نظامی .


|| (ص مرکب ) که در دوستی ثابت قدم نیست . که شرط وفا به جا نیارد. که تا آخر با تو همدمی و همراهی نکند: یار نیم راه . رفیق نیم راه . نیز رجوع به نیمه راه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
شهر نیمراه . [ ش َ رِ ] (اِخ ) نام یکی از شهرهای عمده ٔ شهرزوراست که چون میان راه مداین و شیز (محل دو آتشکده ٔ بزرگ ساسانیان ) واقع بوده ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.