نیم رسیده . [ رَ دَ
/ دِ ] (ن مف مرکب ) نیم رس . نیم پخته . نیم خام
: امرود نیم رسیده سخت باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || نورسیده . نوخاسته . نوجوان . رجوع به رسیده به معنی بالغ شود
: باش که این پادشه هنوز جوان است
نیم رسیده یکی هزبردمان است .
منوچهری .