اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نیم ره

نویسه گردانی: NYM RH
نیم ره . [ رَه ْ ] (اِ مرکب ) نیم راه . نیمه راه . نیمه ٔ راه . وسط راه . در بین راه . رجوع به نیم راه شود.
- در نیم ره ، به نیم ره ؛ به مقصد نرسیده . به پایان راه نرسیده :
جبریل هم به نیم ره از بیم سوختن
بگذاشته رکابش و برتافته عنان .

خاقانی .


اندیشه کنم که وقت یاری
در نیم رهم فروگذاری .

نظامی .


ز خود گرچه مرکب برون رانده ام
به راه تو در نیم ره مانده ام .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.