نیم زبان . [ زَ ] (ص مرکب ) کنایه از کم گو و شخصی که از حیا و ادب یا از صلابت و مهابت مخاطب سخن نتواند گفت . (آنندراج ). کسی که از خجالت و شرمساری یا حماقت یا جهتی دیگر نمی تواند سخن گوید و حرف زند. (ناظم الاطباء)
: گرچه روی سخن امروز سراسر با ماست
ما ز کم حوصلگی نیم زبانیم همه .
باقر کاشی (از آنندراج ).