اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نیم شبان

نویسه گردانی: NYM ŠBAN
نیم شبان . [ ش َ ] (اِ مرکب ،ق مرکب ) نیم شب . هنگام نیم شب . در دل شب :
آسمان از ستاره نیم شبان
به چه ماند به پشت سنگی سار.

کسائی .


حاکم در جلوه ٔ خوبان به روز
نیم شبان محتسب اندر شراب .

ناصرخسرو.


این شب دین است نباشد شگفت
نیم شبان بانگ و فغان کلاب .

ناصرخسرو.


درگه میران غز درشکنی نیمروز
چون در افراسیاب نیم شبان روستم .

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 268).


نوش لب رفت پیش نوش لبان
چنگ را برگرفت نیم شبان .

نظامی .


نظر به حال چنین روز بود در همه عمر
نماز نیم شبان و دعای اسحارش .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.