۲,۱۲۱ مورد، زمان جستجو: ۴.۰۳ ثانیه
اشک شور و گرم .[ اَ ک ِ رُ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک اندوه و فراق . (فرهنگ ضیاء) (هفت قلزم ) (رشیدی ).
بابا و باخواجه . [ وُ خا ج َ ] (اِ مرکب ) اجداد و اجداد اجداد : نه بابا و نه باخواجه نه پور است دراز و خشک و لاغر چون نپور است .میراهل (از جهانگ...
بی یاد و هوشی . [ دُ ] (حامص مرکب ) فراموشکاری . کم حافظه بودن .
بی گفت و گوی . [ گ ُ ت ُ ] (ق مرکب ) رجوع به بی گفتگو شود.
بی چون و چرا. [ ن ُ چ ِ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) بی اندک مخالفت . (یادداشت مؤلف ). بی چون و چراتسلیم شد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بی ...
بی خر و خاوند. [ خ َ رُ وُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) یعنی نه مالک چیزی و نه مملوک کسی . (آنندراج ).
بی زاغ و زوغ . [ غ ُ / زاغ ْ غ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی زاغ و زیغ. بی زاق و زیق . در تداول عامه بمعنی بی بچه و امثال آن . (از یادداش...
بی زاق وزوق . [ ق ُ / زاق ْ ق ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی زاق و زیق . بی زاغ و زوغ . بی زاغ و زیغ. بی بچه و امثال آن . رجوع به «زاق و...
بی زاد و رودی . [ دُ دی ] (حامص مرکب ) بی نسلی . بی فرزندی .
تک و پوی زدن . [ ت َ ک ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) تلاش کردن . جهد کردن . به هر دری زدن . بهر سوی روی آوردن : در طرف خراسان و عراق هنوز آتش فتن...