گفتگو درباره واژه گزارش تخلف واجب نمودن نویسه گردانی: WʼJB NMWDN واجب نمودن . [ ج ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ](مص مرکب ) لازم بودن . لازم به نظر رسیدن : چه شیوه دارد اندر غمزه ٔ توکه خونریزیش واجب مینماید. عطار.و رجوع به واجب و واجب کردن شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود