وادادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بازدادن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پس دادن . دوباره دادن . (ناظم الاطباء). رد کردن
: آنچه خوردی واده ای مرگ سیاه
از نبات و ورد و از برگ و گیاه .
مولوی .
خار در پا شد چنین دشوار یاب
خار در دل چون بود واده جواب .
مولوی .
من در آندم وادهم چشم ترا
تا فروخوانی معظم جوهرا.
مولوی (مثنوی چ بروخیم دفتر سوم ص 474).
بازفرمان آیدش بردار سر
از سجود و واده از کرده خبر.
مولوی (مثنوی دفتر سوم ).
چون بیاید شام و دزدد جام من
گویمش واده که نامد شام من .
مولوی (مثنوی دفتر سوم ).
ای نوخطی که شوختری از هزار طفل
از طفلکی که بوسه خوری بوسه وامده .
مسیح کاشی (از آنندراج ).
|| منقطع گشتن موقت (درد). فاصله دادن . فاصله پدید کردن . فرجه دادن . میانه دادن . موقتاً رها کردن . رها کردن . موقتاً آرام شدن . (یادداشت مؤلف ). || مقاومت نکردن . کوتاه آمدن . ممانعت نکردن .
استرداد؛ وادادن خواستن . (زوزنی ).
-
وادادن سبق ؛ فراموش کردن . (آنندراج ).
-
به دست وادادن ؛ در این شاهد ظاهراً به معنی سپردن و لو دادن و تسلیم کردن است
: آنگه چون بر زید علی دست یافتند به این که تیر بر پیشانیش آمد و کشته شد پنهان در جویی دفنش کردند تا مروانیان بندانند. هم رافضیان رهنمونی کردند تا او را برآوردند وبرآویختند و زنش را به دست وادادند تا زن آبستن را دستهای نگار برنهاده ببریدند و اینها همه رافضیان کردند هم با علی و هم با حسن و هم با حسین و هم با اولاد او. (ص
408 کتاب النقض تألیف عبدالجلیل قزوینی رازی ).
-
وادادن نان در تنور یا رنگ از دیوار ؛ افتادن . مقابل چسبیدن و گرفتن .