وادی
نویسه گردانی:
WʼDY
وادی . (اِخ ) عمربن داودبن زاذان غلام عثمان بن عفان که معروف به عمربن الوادی المغنی و از مهندسان روزگار ولیدبن یزیدبن عبدالملک بود. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
وادی . (ع ص ) سائل . جاری . روان . صاحب اقرب الموارد در ذیل وَدْی آرد: وَدی الشی ُٔ، سال و منه اشتقاق الوادی لان الماء یجری و یسیل کما فی...
وادی . [ دی ی ] (ص نسبی ) منسوب به وادی القری ۞ از شهرهای قدیمی حجاز در نزدیک شام که گروهی به آن منسوبند. (لباب الانساب ص 254 ج 3)...
وادی . (اِخ ) علی الوادی مکنی به ابوالمعارک از محدثان بود و از مردی که وی از مقداد روایت دارد، روایت کرده است . و عیاش بن عباس القتبانی ...
وادی . (اِخ )نام جد ابوصالح سعداﷲبن نجابن الوادی البغدادی الحنبلی . وی از محدثان بود و از ابوالفضل محمدبن ناصر و ابوبکر محمدبن عبدالباقی ا...
وادی . (اِخ ) یحیی بن ابی عبیدةبن الوادی که در حدیث ثقه بوده . (معجم البلدان ).
وادی /vādi/ معنی ۱. [مجاز] سرزمین. ۲. [مجاز] فضا؛ جایگاه. ۳. گشادگی میان دو کوه؛ دره. ۴. رودخانه. ⟨ وادی خاموشان: [قدیمی، مجاز] گورستان: ◻︎ عاقبت منزل...
وادی آش . (اِخ ) وادیش . وادی یاش . وادی ایاش . شهری است در اندلس که امروز قادس ۞ نامیده میشود. شهری متوسط است و دارای قلاع و بازارها و آب...
وادی آش . (اِخ ) نهری است به اندلس در ایالت غرناطه که از شهر وادی آش عبور میکند. (از الحلل السندسیه ج 1). و رجوع به فهرست اماکن همان ج...
وادی جه . [ ج َه ْ ] (نف مرکب ) جهنده ٔ از وادی . وادی گذار. بیابان گذار. وادی سپر : مرکبی طیاره ای کُه پاره ای شخ نوردی که کنی وادی جهی .منوچهر...