گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وار نویسه گردانی: WʼR وار. (اِخ ) ناحیه ای است در جنوب فرانسه و از پروانس ۞ استان جنوبی فرانسه و چند ولایت و شهرستان تولون مرکب است و 413000 تن سکنه دارد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی هکمه وار هکمه وار. [ هَُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) قطعه زمینی که در آن سبزی کاری کنند. (یادداشت مؤلف ). سبزه وار واحه حباب وار حباب وار. {حُ }. (ص. مر.). چون حباب. حباب سان. حباب گون. حباب رفتار. در کنش و روش چون حباب. نیفه وار نیفه وار. [ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند نیفه . (فرهنگ فارسی معین ). چون نیفه ٔ شلوار که با نرم ترین جای بدن تماس دارد : نرمی دل م... خانه وار خانه وار. [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانوار. جمعیت یک خانه و نوعاً هر پنج نفر را یک خانوار یا خانه وار میگویند. (ناظم الاطباء):«هر خانه وار باید د... درزی وار درزی وار. [ دَ ] (ص مرکب ) چون درزی . خیاط گونه : حکیم سوزنی ای شاعری که درزی واربه مدح خواجه سخن بر سخن همی دوزی .سوزنی . خلیل وار خلیل وار.[ خ َ ] (ق مرکب ) مانند خلیل . خلیل گونه : کآنجا بدست واقعه بینی خلیل واردرهم شکسته صورت بتهای آرزو.سعدی . جامه وار جامه وار. [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) جاموار. شال و پارچه ٔ گل دار. پارچه ٔ پنبه ای الوان . (ناظم الاطباء). || به اندازه ٔ یک جامه . بقدر جامه . جبین وار جبین وار. [ ج َ ] (اِ مرکب ) بمانند جبین . چنانکه بر جبین بود. به اندازه ٔ یک جبین : محیط از شرم جودش زیر افلاک جبین واری عرق شد بر سر خاک .ن... بیان وار بیان وار. [ ب َ ] (اِ مرکب ) شرح و تفسیر و شرح اصطلاحات . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۵ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود