اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

واسط

نویسه گردانی: WʼSṬ
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) شهری در اندلس و از آن شهر است ابوعمرو احمدبن ثابت . (منتهی الارب ). شهرکی است به اندلس از اعمال قیره . (معجم البلدان ). حمداﷲ مستوفی درباره ٔ غاری که در کوههای آن است افسانه ای آورده است . رجوع شود به نزهة القلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 289.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
واسط.[ س ِ ] (اِخ ) دهی به دجیل . (منتهی الارب ). قریه ای است به دجیل در سه فرسنگی بغداد. (از معجم البلدان ).
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) دهی است نزدیک مکه از وادی نخله . (منتهی الارب ). و قریه ای است بین بطن مرّ و وادی نخله و آن را نخلستان است . (از مع...
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) دهی است در حله ٔ مزیدیه که ابوالنجم عیسی بن فاتک منسوب بدانجااست . (منتهی الارب ). دهکده ای است نزدیک مطیرآباد در حله...
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) دهی است در طوس و آن را واسط الیهود نیز نامند و محمدبن حسین واعظ فرضی منسوب به آن است . (از منتهی الارب ).
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) کوهی است بر سر راه منی که گدایان در آنجا می نشینند. (از معجم البلدان ). در اسفل حمیره العقیه میان مأزمین که مساکین ...
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) جاییست در مکه و گویند در پایین جمرةالعقبه بین مأزمین واقع است . (از معجم البلدان ).
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) دهی است به نهرالملک . (منتهی الارب ). دهی در ساحل نهرالملک که وقف به بیمارستان عضدی و درچهار فرسخی بغداد واقع بوده ...
واسط. [ س ِ] (اِخ ) قلعه ای است مر بنی سمیر را. (منتهی الارب ).
واسط بلخ . [ س ِ طِ ب َ] (اِخ ) از دهکده های بلخ است . (از معجم البلدان ).
واسط نجد. [ س ِ طِ ن َ ] (اِخ ) نام موضعی است مذکور در شعر ذیل از خداش بن زهیر شاعر عرب : عفا واسط اکلاؤه فمحاضره الی حیث نهیاسیله فصدائره ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.