اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

واسط

نویسه گردانی: WʼSṬ
واسط. [ س ِ ] (اِخ ) دهی به بلخ که محمدبن محمدبن ابراهیم و بشیربن میمون محدث از آنجا هستند. (منتهی الارب ). دهی است مشهور به بلخ که محمدبن ابراهیم الواسطی و نوربن محمدبن علی الواسطی و بشیربن میمون ابوصیفی بدانجا منسوبند. (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عمر واسط. [ ع ُ رُ س ِ ] (اِخ ) همان دیر کسکر است و ابوعبداﷲبن حجاج اشعاری درباره ٔ عمر واسط دارد که در معجم البلدان نقل شده است . رجوع به ...
دارة واسط. [رَ ت ُ س ِ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).
واسطنوقان . [ س ِ ن َ ] (اِخ ) دهکده ای است در نوقان طوس که واسط الیهود نیز نام دارد. (لباب الانساب ).
واسط بایره . [ س ِ طِ ی ِ رَ ] (اِخ ) از دهکده های قم از ناحیه ٔ سراجه . (تاریخ قم ص 136 و 121).
واست. [سَ]. (حرف اضافه+ضمیر تو). واسه تو= برای تو، بهر تو. یه روزی رفتم که رفتم رو واست خونده بودم اون زمونم بخدا تو کار دل مونده بودم. شیدا و مسعود ج...
ژند و است . [ژَ دُ اُ ] (اِخ ) زند و اُست . زند و استا. زند و اوستا. اوستا کتاب مقدس زرتشتیان و ژند یا زند شرح آن است . رجوع به هر یک از این ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.