واسطة
نویسه گردانی:
WʼSṬ
واسطة. [ س ِ طَ ](ع ص ، اِ) مؤنث واسط. واسطه . رجوع به واسطه شود.
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
واسطه . [ س ِ طَ / طِ ] (از ع ، اِ) واسطة: در میان بونده . (آنندراج ). هر چیزی که در میان واقع میگردد. (ناظم الاطباء). وسط. میان : و الا واسطه ٔ...
واسطه . [ س ِ طَ ] (اِخ ) دهی است بین کاشان و اصفهان که در چهارده فرسنگی کاشان و هجده فرسنگی اصفهان واقع شده است . حمداﷲ مستوفی درباره ٔ ...
واسطه . [ س ِ طَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان . در 56 هزارگزی مغرب راور و یک هزارگزی راه فرعی راور به کر...
واسطه . [ س ِ طَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان های زرند کرمان که در 15 هزارگزی شمال شرقی زرند و چهار هزارگزی مغرب راه مالرو زرند به رفس...
بی واسطه . [ س ِ طَ / طِ ] (ص مرکب ) (از: بی + واسطه عربی ) بیوسیله و بیذریعه . (آنندراج ). بدون میانجی . (ناظم الاطباء). رجوع به واسطه شود. |...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
واسطه ٔ عقد. [ س ِ طَ / طِ ی ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) گرانبهاترین گوهر گردن بند که در وسط آن قرار دارد : سپاس و حمد و ثنا و شکر آفریدگار ...
واسطة العقد، مهرهی وسط گردنبند: چنین آوردهاند که نصر بن احمد که واسطهی عقد آل سامان بود... (چهار مقالهی نظامی عروضی سمرقندی، مقالهی دوم.)
واسطه ٔ عددی . [ س ِ طَ / طِ ی ِ ع َ دَ دی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح ریاضی ) عددی که برابر نصف مجموع دو عدد دیگر باشد مانند پنج که وا...