اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

واصل

نویسه گردانی: WʼṢL
واصل . [ ص ِ ] (ع ص ) پیوسته شونده . (آنندراج ). رسنده . (ناظم الاطباء). || پیوندنده . (آنندراج ) :
مدبری را که قاطع ره تست
واصلی خوانی از پی توفیر.

خاقانی .


|| رسیده شده و پیوسته شده . متصل شده . وصل کرده شده .(ناظم الاطباء). پیوسته . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به وصل شود.
- بواصل ؛ به معنی نقد و نقداً :
بدادش همانگه رشید خلیفه
بواصل دو سه بدره از زر کانی .

منوچهری .


|| (اصطلاح عرفانی ) مقرب سابق است و اصلاً دو طایفه اند یکی آنکه بعد از وصول و فنا، حق ایشان را برای ارشاد خلایق خود میفرستد و دیگر آنکه بعد از وصول ایشان را به خلق رجوعی نیست . فرقه ٔ اول مشایخ اند و فرقه دوم مخدومانند. مولوی گوید :
واصلان چون غرق ذاتند ای پسر
کی کنند اندر صفات او نظر.

(از فرهنگ مصطلحات عرفا،سجادی ).


واصلان را نیست جز چشم و چراغ
از دلیل و راهشان باشد فراغ .

مولوی .


گر دلیلی گفت آن مرد وصال
گفت بهر فهم اصحاب جدال .

مولوی .


تعلق حجاب است و بی حاصلی
چو این بندها بگسلی واصلی .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
واصل گشتن . [ ص ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) رسیدن . || پیوستن . رجوع به واصل شدن شود.
اصحاب واصل . [ اَ ب ِ ص ِ ] (اِخ ) معتزله . پیروان واصل بن عطاء غزال بودند و آنان را اصحاب العدل و التوحید نیز میخوانند. رجوع به معتزله و اص...
واصل بن عطا. [ ص ِ ل ِ ن ِ ع َ ] (اِخ ) وی از موالی بود که به سال 80 هجری در مدینه متولد شد و بعد به بصره رفت و در مجلس درس حسن بصری حاض...
واصل شیرازی . [ ص ِ ل ِ ] (اِخ ) میرزا ابوالقاسم شاعری است که در اواخر قرن سیزدهم هجری میزیسته است . رجوع به «مرآة الفصاحة» تألیف داور شو...
واصل لاهیجی .[ ص ِ ل ِ ] (اِخ ) ملامحمدامین متخلص به واصل فرزند درویش محمد لاهیجی که در حدود 1115 هَ .ق . میزیست و نصرآبادی درباره ٔ او چنین...
واصل گردیدن . [ ص ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رسیدن . درآمدن . (ناظم الاطباء). || پیوستن . رجوع به واصل شود.
واصل بن عمرو. [ ص ِ ل ِ ن ِ عَمْرْ ] (اِخ ) امیر بخارا به سال 166 هَ .ق . رجوع به تاریخ بخار ص 71 و 72 و 73 شود.
واصل بن حیان . [ ص ِ ل ِ ن ِ ح َی ْ یا ] (اِخ ) از محدثان است . از ابی وائل حدیث شنیده و لیث بن ابی سلیم از وی روایت دارد. (عیون الاخبار ج 1...
واصل بن فضلان . [ ص ِ ل ِ ن ِ ف َ ] (اِخ ) مکنی به ابوعلی شیرازی از محدثان است .وی به اصفهان آمد و در آنجا سکونت جست و تا سال 333درگذشت . ...
واصل گردانیدن . [ ص ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رسانیدن . واصل کردن . بردن : ملائکه ملاقات نمایند با آن امام دردهید بشارت او را به آمرزش ، واصل ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.