گفتگو درباره واژه گزارش تخلف واصل نویسه گردانی: WʼṢL واصل . [ ص ِ ] (اِخ ) محمد واصل خان کشمیری از شعرای ساکن هند است که در سال هزار وسیصد و هفت در سن هشتاد و دوسالگی در لکهنو درگذشته است و این شعر از وی است :دادند سر بمهر به ما دولت نیازدر سرنوشت ما چو نگین جز سجود نیست .(از تذکره ٔ صبح گلشن ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی واصل بن الاحدب واصل بن الاحدب . [ ص ِ ل ِ نِل ْ اَ دَ ] (اِخ ) از محدثان است . سفیان ثوری از وی روایت کرده است . (عقدالفرید ج 2 ص 98). واصل بن عبدالرحمن واصل بن عبدالرحمن . [ ص ِ ل ِ ن ِ ع َ دُرْ رَ ما ] (اِخ ) از محدثان است . رجوع به ابوحره شود. واصل بن حکیم التمار واصل بن حکیم التمار. [ ص ِ ل ِ ن ِ ح َ مِت ْ ت َم ْ ما ] (اِخ ) رجوع به ابوشعیب واصل بن حکیم التمار شود. واسل واسل . [ س ِ] (ع ص ) راغب و تقرب جوینده به سوی خدا. قال لبید: «بلی کُل ّ ذی دین الی اﷲ واسل ». (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). راغب به... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود