اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وأر

نویسه گردانی: WʼR
وأر. [ وَءْرْ ] (ع مص ) ترسانیدن . || در بدی افکندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آتشکده ساختن جهت آتش . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
گستاخ وار. [ گ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) گستاخ مانند. دلیرآسا. جسورگونه : بدین دل گرفته ست گستاخ واربه زرّ و به سیم اندرون خانمان . فرخی .بر در...
عربی وار. [ ع َ رَ ] (ص مرکب ) همچون عرب . به سان عرب . عرب مانند. عرب کردار. همانند عرب : شب عربی وار بود بسته نقاب بنفش از چه سبب چون ع...
متواری وار. [ م ُ ت َ / م ُ ] (ص مرکب ) متواری گونه : دوش سرمست نگارین من آن طرفه پسربا یکی پیرهن زورقئی طرفه به سراز سر کوی فرودآمد متو...
مردم وار. [م َ دُم ْ ] (ص مرکب ) چون مردم . مردم وش . شبیه مردم .
مرده وار. [ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) چون مرده . مانند مرده . ساکت و ساکن . خموش . و بی حرکت : خمش کن مرده وار ای دل ازیرابه هستی مت...
مرغزی وار. [ م َ غ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همانند مرغزی . چون مردم مرو. بسان مروی : مرغزی وار گر چه قافیه نیست خود سلام علیک می نکند.انوری (...
محتشم وار. [ م ُ ت َ ش َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همانند محتشمان . چون مردم باحشمت : چو صبح صادق آمد راست گفتارجهان در زر گرفتش محتشم وار.نظامی .
مردانه وار. [ م َ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) مانند مردان : دل به می دربند تا مردانه وارگردن سالوس و تقوی بشکنی .حافظ.
متفادی وار. [ م ُ ت َ ] (ق مرکب ) همچون پرهیزکننده . همچون خویشتن را نگاهدارنده : خود را مغلوب شکل متفادی وار بخصم نمودند. (مرزبان نامه ص 22...
مشعله وار. [ م َ ع َ ل َ / ل ِ] (ص مرکب ) همچون مشعل سوزان و شعله ور : ما و خاک و پی وادی سپران کز تَف و نم آهشان مشعله وار و مژه سقا بینند....
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۵ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.