اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وأر

نویسه گردانی: WʼR
وأر. [ وَءْرْ ] (ع مص ) ترسانیدن . || در بدی افکندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آتشکده ساختن جهت آتش . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
آدم وار. [ دَ ] (ص مرکب ) در تداول عامه بجای آدمی وار.
برق وار. [ ب َ ] (ص مرکب ) همانند برق . || مجازاً، تند و سریع. || درخشان : صبح ز مشرق چو کرد بیرق روز آشکارخنده زد اندر هوا بیرق او برقوار....
مرغ وار. [ م ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) چون مرغ . بسان مرغ . مانند مرغ . مرغ مانند : می پرم مرغ وار گرد جهان هیچ جا آشیان نمی یابم . خاقانی .خاطر ت...
مگس وار. [ م َ گ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند مگس . (ناظم الاطباء) : مگس وارم مران زآن تنگ شکرمسوزانم به آتش همچو عنبر.نظامی .مگس وارش از پ...
ملاح وار. [ م َل ْ لا ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند ملاح : یکی ۞ ملاح وار به مجدفه ٔ پنجه ٔ پای ، کشتی قالب را به کنار افکندی یکی ... (مرزبان...
ملک وار. [ م َ ل ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند پادشاهان . چون ملوک : گر همی خواهی بنشست ملک وار نشین ور همی تاختن آری به سوی خوبان تاز. منو...
ملک وار. [ م َ ل َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) چون فرشته . مانند فرشتگان : بر مردمک دیده ٔ عشاق زنی گام هرگه که ملک وار خرامی به گذر بر.سنائی .
ملوک وار. [ م ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) ملوکانه . شاهانه . در خور شاهان : رده های ملوک وار سره مرغ و ماهی و گوسفند و بره .نظامی .
فراش وار. [ ف َرْ را ] (ق مرکب ) مانند فراش و مستخدم : سپهر از برای تو فراش وارهمی گستراند بساط بهار. نظامی .رجوع به فراش شود.
عسل وار. [ ع َ س َ ] (ص مرکب ) مانند عسل . (از فرهنگ فارسی معین ). چون عسل : تا از مفردات اجزاء آن مرکبی بفرط امتزاج عسل وار حاصل آمد. (مرز...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.