اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ورغ

نویسه گردانی: WRḠ
ورغ . ۞ [ وَ ] (اِ) بند آب باشد که پیش سیل بندند. بندی که از چوب و علف و خاک و گل در پیش رودخانه ها بندند. (برهان ) (ناظم الاطباء) :
آب هرچه کمترک نیرو کند
بند و ورغ سست و پوده بفکند.

رودکی .


دل برد و مرا نیز به مردم نشمرد
گفتار چه سود است که ورغ آب ببرد.

فرخی .


به پیشش بر از چوب ورغی ببند
چو بستی ز ریگش نباشد گزند.

اسدی .


ای وای اگر عون جمال الحق والدین
در پیش چنین سیل حوادث ننهد ورغ .

شمس فخری .


و به کسر دوم نیز بدین معنی آمده است . || فروغ و روشنی . (ناظم الاطباء) (برهان ). و به کسر حرف ثانی وَرِع هم آمده است . (برهان ) :
گل را چه بوی خیزد از صد گلاب زن
مه را چه ورغ باشد از صد چراغدان .

؟ (از انجمن آرا).


|| راسو. || خندق . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ورق خام . [ وَ رَ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) کاغذ اهل دفتر که حک و اصلاح در آن واقع نشده باشد و از آن دیانت و خیانت آن جماعت معلوم میش...
ورق الطیر. [ وَ رَ قُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) کاغذی بوده است سخت و باریک و تنک و نازک و محکم که چون کبوتر نامه بر به جایی فرستادند نامه بر آن...
ورق النیل . [ وَ رَ قُن ْ نی ] (ع اِ مرکب ) ورق نیل . وسمه که زنان بدان ابرو میکشند. (ناظم الاطباء).
ورق قماری . [ وَ رَ ق ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است خوشبوی که در عطریات به کار است و در جزایر قُمْر و ملوک باشد. رجوع به قمر د...
ورق آفتاب . [ وَرَ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح گنجفه بازان ورقی که در آن صورت آفتاب نوشته باشند و کنایه از رخساره ٔ محبوب و م...
ورق الخیال . [ وَ رَ قُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) بنگ که به هندی بهنگ گویند. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و آن را از برگ شاهدانه گ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.