وضر
نویسه گردانی:
WḌR
وضر. [ وَ ض َ ] (ع اِ) ریم و چرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چربش و چرک شیر. || آب شسته ٔ مشک و کاسه و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آبی که در آن کاسه و مشک و جز آن را شسته باشند. (ناظم الاطباء). چربش کاسه . (مهذب الاسماء). چرک روغن و شیر. (از اقرب الموارد). || بوی ناخوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنچه بماند از طعام در کاسه . (مهذب الاسماء). || باقیمانده ٔ قطران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بقیه ٔ هناء. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بوی طعام گنده و تباه شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آلایش و آلودگی زعفران و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ج ، اوضار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
وزر. [ وَ زَ ] (ع اِ) کوه بلند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پناه جای . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). پن...
وزر. [ وَ زِ ] (ع ص ) وازر : پای در کند و دست در زنجیراین چنین کس وزر بود نه وزیر. نظامی .رجوع به وازر شود.
وزر و وبال . [ وِ رُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نکبت و عاقبت بد. بدفرجامی : و آنهمه وزر و وبال به بوالحسن عراقی و دیگران بازگشت . (تاریخ ...