اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وعاظ

نویسه گردانی: WʽAẒ
وعاظ. [ وَع ْ عا ] (ع ص ) مبالغه ٔ واعظ است . (اقرب الموارد). رجوع به واعظ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
واعظ واسطی . [ ع ِ ظِ س ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن القاسم از مشاهیر شعراست که به عربی شعر می سروده و به سال 744 هَ . ق . درگذشته است . (از ...
واعظ هروی . [ ع ِ ظِ هَِ رَ ] (اِخ ) شیخ نوراﷲ واعظ هروی از وعاظ و شعرای قرن نهم . (از فرهنگ سخنوران ).
واعظ هروی . [ ع ِ ظِ هَِ رَ ] (اِخ ) مولانا معین پسر مولانا محمد فرهی واعظ خوبی است و در ممالک خراسان وعظ او پیش عوام و خواص مرغوب ولیکن شخ...
واعظ شروانی . [ ع ِ ظِ ش َرْ ] (اِخ ) نامش در سفینه ٔ خوشگو سیدحسن و در تحفه ٔ سامی سیدحسین آمده است . شاعری است که فیضی تخلص می کرده و صاح...
حسین واعظ. [ ح ُ س َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن علی سبزواری . رجوع به حسین کاشفی شود.
حجازی واعظ. [ ح ِ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبداﷲ اکراوی قلقشندی معروف به محمد حجازی واعظ. فقیهی عالم بتفسیر و حدیث بود، در منزل اکری...
حسامی واعظ. [ ح ُ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به حسامی هروی شود.
واعظ قزوینی . [ ع ِ ظِ ق َزْ ] (اِخ ) ملقب به رفیعالدین و گاهی به ملارفیعالدین و یا ملارفیع هم موصوف است . از علمای امامیه و از ادبا و شعرا ...
آن شخصی است که، آنچه به دیگران توصیه می کند، خودش به آن عمل نمی کند. حافظ شیرین سخن در این باره می گوید: واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند -...
امام الدین واعظ. [ اِ مُدْ دی ع ِ ] (اِخ ) از بزرگان اصفهان در عهد آل مظفر بود. (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 371 و 384).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.