اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وعدة

نویسه گردانی: WʽD
وعدة. [ وَ دَ ] (ع مص ) وعده . نوید دادن در نیکی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). خبر دادن در بدی مگر اکثر در نیکی و خیر مستعمل است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
وعده . [ وَ دَ / دِ ](از ع ، اِ) نوید. (ناظم الاطباء). مژده : شب و روز انتظار یار میداشت امید وعده ٔ دیدار میداشت . نظامی .وعده ٔ وصل چون شود نزد...
واده . [ دَ / دِ ] (اِ) اصل و بنا و ماده ٔ هر چیز باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خروشیدن از خودستایی . (برهان ) (آنندراج ). خروش د...
وعده جا. [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) وعده جای .
بی وعده . [ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + وعده ) که مدت معلوم نباشد. غیرمؤجل . مقابل مؤجل . (از یادداشت مؤلف ). || ناخوانده . (یادداشت ...
خوش وعده . [ خوَش ْ / خُش ْ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) صادق الوعد. آنکه بوعده ٔ خود وفا کند. آنکه از وعده ٔ خود تخلف نکند.
وعده جای . [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جای قرارداد. || محل ملاقات . میعاد. میعادگاه .
وعده شکن . [ وَ دَ / دِ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) وعده شکننده . آنکه وعده و قول و قرار خود را می شکند. ناقض عهد. که عهد به سر نبرد. که پیمان گسلد.
وعده گاه . [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) وعده جای . جای قرار دادن . (ناظم الاطباء). جایی که با هم وعده کنند. (آنندراج ) : وعده گاه گرم خوبان گوشه...
وعده وعید. [ وَ دَ / دِ وَ ] (اِ مرکب ) وعد و وعید. (ناظم الاطباء). رجوع به وعد و وعید شود.- وعده وعید دادن ؛ قول و قرارهای نااستوار و غیر قطعی...
امروزه این دو واژه را در گفتار و نوشتار به معنی تطمیع و فریفتن با امیدهای خوش به کار می‌برند؛ در حالی که آن دو معنی متضادی دارد. وعده یعنی نوید، مژده،...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.