اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وعن

نویسه گردانی: WʽN
وعن . [ وَ ] (ع اِ) وَعْنة. زمین درشت سخت ، یا سپیدی زمین که چیزی نرویاند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نشان خاک توده ٔ خانه ٔ مور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خطوط کوه شبیه ریگهای دراز با اندک خاک . (منتهی الارب ). || پناه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج )(اقرب الموارد). ملجاء و پناه جای . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
وان .(پسوند) بان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی محافظت و نگاهبانی . || نگهبان . نگاهدارنده . حارس . و محافظت کننده . همچو گله وان و دشتوان...
وان . (روسی ، اِ) ظرف بزرگ فلزی یا چینی که در حمام نصب کنند ودر آن بدن را شستشو دهند. (از فرهنگ فارسی معین ).
وان . (اِخ ) نام شهری است در ترکیه ، واقع در فلات ارمنستان در ساحل شرقی دریاچه ٔ وان . (دائرة المعارف اسلامی از حاشیه ٔ برهان ). نام ولایتی ...
وان . (اِخ ) دریاچه ای است به آسیای صغیر. بحیره ٔ ارجیش . بحیره ٔ طِریخ (به مناسبت ماهی طِریخ که در آنجا بسیار است ) .
وان. مخفف و+آن. وان=وآن. دَر کارِ گُلاب و گُل حکم اَزَلی این بود کاین شاهد بازاری وان پَردِه نشین باشَد حافظ
وأن . [ وَءْن ْ ] (ع ص ) پهن . عریض . (از منتهی الارب ). هر چیز عریض . (از اقرب الموارد). || مرد پهن تن . (منتهی الارب ). رجل عریض . و هی وأ...
آیه 51 از سوره 68 ام قرآن است. این آیه برای جلوگیری از چشم زخم به پیامبر فروفرستاده شد. ایرانیان این آیه را روی کاشی بر سردر منازل خود می آویزند تا از...
بیشه وان . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بیشه بان . غَیّاض . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بیشه بان شود.
تایی وان . (اِخ ) ۞ نامی است که ژاپنیها به «فرمز» میدهند. رجوع به «فرمز» شود.
دیده وان . [ دی دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (از: دیده + وان = بان ) دیدوان . دیدبان . دیده بان . (آنندراج ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.