وعی
نویسه گردانی:
WʽY
وعی . [ وَ عا ] (ع اِ) وَعْی . خروش و فریاد یا به خصوص بانگ سگ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
وای وای . (صوت مرکب ) شبه جمله ای است دال بر تألم و افسوس و درد و نظایر آن : وایه ٔ جامی همین لعلت بودگر نیاید وایه ٔ او، وای وای . جامی ...
ای وای . [ اَ / اِ ] (صوت ) دریغا. حسرتا : بر مهر چرخ و شیوه ٔ او اعتماد نیست ای وای بر کسی که شد ایمن ز مکروی .حافظ.
وای کرت . [ ] (اِخ ) کابل را گویند که یکی از شانزده مملکت اوستائی است . (ایران باستان ص 156).
شو و آی . [ ش َ / ش ُ وُ ] (اِمص مرکب ) آی و شو. آمد و شد. (یادداشت مؤلف ) : تا کی این رنج ره و گرد سفروین تکاپوی دراز و شو و آی . فرخی .نیز...
رفت و آی . [ رَ ت ُ ] (اِ مرکب ) اختلاف . (یادداشت مؤلف ). رفت و آمد. (تحفه ٔ اهل بخارا). رجوع به رفت و آمد شود.
وای وای کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیون و زاری کردن و سخت نالیدن : زن او پیش آمد، ساره ، و بانگ همی کرد، وای وای و ولوله همی کرد. (تفس...