وقت شناس . [ وَ ش ِ ] (نف مرکب ) وقت شناسنده . موقع شناس . (یادداشت مرحوم دهخدا). کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد. مقابل وقت ناشناس و وقت نشناس
: به سمع خواجه رسان ای ندیم وقت شناس
به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد.
حافظ.
|| عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || منجم . (منتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ). متنجم . ستاره شناس . هیوی . (ناظم الاطباء). عالم به علم هیأت . || کسی که دم را غنیمت داند. ابن الوقت . (فرهنگ فارسی معین )
:بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند
به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی .
حافظ.