اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ولوله

نویسه گردانی: WLWLH
ولوله . [ وَل ْ وَ ل َ / وِل ْ وِ ل ِ ] (از ع ، اِ) جوش و خروش . (غیاث اللغات ). شور و آشوب و غوغا. (برهان ) (غیاث اللغات ). بانگ و فریاد. (غیاث اللغات ) (صراح اللغة) :
خوشا نبیدغارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله .

شاکر بخاری .


دست از او درکش چو مردان پیش از آنک
درکشدْت او زیر شر و ولوله .

ناصرخسرو.


فکنده زلزله ای سخت بر مسام زمین
نهاده ولوله ای صعب بر سر کهسار.

مسعودسعد.


ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار
فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست .

سعدی .


در پارس که تا بوده ست از ولوله آسوده ست
بیم است که برخیزد از حسن تو غوغایی .

سعدی .


گفتن بسیار نه از نغزی است
ولوله ٔ طبل ز بی مغزی است .

جامی .


- ولوله افتادن ؛ شور و غوغا به پا شدن .
- ولوله انداختن ؛ شور و غوغا به پا کردن :
نه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو
برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت .

سعدی .


بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز.

حافظ.


- || آشوب به پا کردن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
ولولة. [ وَل ْ وَ ل َ ] (ع مص ) بانگ کردن کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ و فریاد کردن زن . (منتهی الارب ). بانگ و فریاد کردن ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.