ولیکن . [ وَ ک ِ ] (حرف ربط) اماله ٔ ولکن (عربی ) به واو عطف است که افاده ٔ معنی استدراک می کند. برخی فارسیان را که در لغت عرب چندان تعمق نیست واو مذکور را جزو کلمه پنداشته گاهی واوی دیگر بر آن نیز می افزایند. (از آنندراج ). استثنا را رساند. ولی . اما. ولیکن از ولکن عربی ممال شده و بنابراین کاف آن مکسور است نه مفتوح . اماله از ولکن عربی است . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز)
: اگر بخردی درجهان دل مبند
که ناید به فرجام او جز گزند
به گاه بسودن چو مار است نرم
ولیکن گه زهر دادنْش گرم .
فردوسی .
ولیکن ز دستور باید شنید
بد و نیک بی او نیاید پدید.
فردوسی .
تنت زورمند است و لشکر گران
ولیکن در اقلیم دشمن مران .
سعدی .
جوانان گرچه خوب و دلربایند
ولیکن در وفابا کس نپایند.
سعدی .
رجوع به ولی (حرف ربط)، اما، ولیک و لکن شود. || از این جهت . بالنتیجه . (فرهنگ فارسی معین از التفهیم ، مقدمه ص «عز»).