اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۲۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۲۰ ثانیه
سیر و سلوک اصطلاحی هست عرفانی روشی هست که فرد جویای حقیقت مستلزم به اجرای آن است. سیر در لغت عربی بمعنای رفتن و سپری کردن هست.. و در اصطلاح عرفا سیر...
ترافیک، شلوغی، هرج و مرج در خیابان بیر و بار بود. با این بیر و بار نمی توانم خودم را به وقت به خانه برسانم.
قر و قمیش آمدن به معنی ناز کردن است.
سور و سات رانگاه کنید.
جورج – بیو- برامل ( به انگلیسی: George Bryan "Beau" Brummell (7 June 1778 – 30 March 1840 ) اشراف‌زاده‌ی قمارباز و دوست صمیمی شاهزاده انگلیسی «نایب ا...
حیوان ضرر رساننده مانند موش و سوسک
هو و جنجال . [ هََ / هُو وُ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هیاهو. سر و صدا. جار و جنجال .
هوی و های . [ ی ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ صوت مرکب ) های و هوی . جار و جنجال . مشغله . بانگ و فریاد. هلانوش . هیابانگ .
هوی و هوس . [ هََ وا وُ هََ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) میل و خواهش نفس : حقیقت سرایی ست آراسته هوی و هوس گرد برخاسته . سعدی .رضا و ورع نیک...
هوش و بوش . [ هََ / هُو ش ُ ب َ / بُو ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول ، هیاهو. اشتلم . (یادداشت مؤلف ). سعی و کوشش .- امثال : با اینهمه هوش و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.