اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هادی

نویسه گردانی: HADY
هادی . (اِخ ) (الَ ...) (... الی الحق ) یحیی بن الحسین بن القاسم الحسنی العلوی الرسی . پیشوای فرقه ٔ زیدیه که در سال 220 هَ . ق . / 835 م . در صنعاء متولد شد. وی فقیه بزرگ مذهب زیدیه شد و چندین کتاب تألیف کرد. در سال 283 هَ . ق . در زمان خلافت معتضد عباسی قیام کرد و فرمانروای سرزمین مابین صنعاء و صعدة شد. پیروان او در این نواحی پراکنده شدند و جنگهایی بین او و عمال بنی عباس روی داد. در سال 288 هَ . ق . صنعاء را گرفت و دامنه ٔ متصرفاتش وسعت یافت . در مکه هفت سال به نام وی خطبه خواندند وبه نام وی سکه زده شد. بیشتر فرمانروایان یمن بعد از وی از پیشوایان زیدیه و از تخمه ٔ وی میباشند. وفاتش در سال 298 هَ . ق . واقع شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1146). و ابن الندیم آرد: وی از فقهای زیدیه بود. او راست : کتاب الصلاة و کتاب جامع الفقه . (از الفهرست ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
هادی بیگلو. (اِخ ) دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 45 هزارگزی شمال گرمی و دو هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی به شهرستان ...
نام یکی از کاریکاتوریست های تراز اول ایران است. وی کارتون های بسیار با معنی و ظریف طراحی کرده است که هر یک جای تامل داشته و گاهی احساسات انسانی را بسی...
هادی کیاشر. (اِخ ) دهی است از دهستان پلرودبار بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در دوازده هزارگزی جنوب رودسر و دو هزارگزی راه شوسه ٔ رودسربه ...
هادی گوابر. (اِخ ) دهی است از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 16 هزارگزی جنوب رودسرو 4 هزارگزی جنوب باختری رحیم آباد واق...
هادی مهدی غلام . [ ی ِ م َ غ ُ ] (اِخ ) اشاره به سرور کائنات محمد مصطفی صلوات اﷲ علیه و آله است .(برهان ) (آنندراج ). محمد معین در حواشی بره...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سایت ارزهای دیجیتال هادی Exhadi سایت ارزهای الکترونیک هادی بزرگترین مرکز خرید یا فروش یا تبدیل انلاین و کاملا اتوماتیک تمامی ارزهای دیجیتال از قبیل بی...
حادی . (ع ص ) آنکه شتران را حُدی خواند. آنکه برای اشتر خواند تا نیک رود. هزیز؛ بنشاط آوردن حادی شتران را بسرود. || راننده . سائق . ساربان ...
حادی . (ع ص ، اِ) یک (در مذکر) در ترکیب ، چون حادی عشر.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.