هال
نویسه گردانی:
HAL
هال . (اِخ ) نام یکی از پادشاهان افسانه ای هندوستان : چنین گویند که هال از فرزندان سنجواره بود، پسر جیدرت (جیدرتهه مهابهارتا) دخترزاده ٔ دهرات (دهتراشتر) ملک و به زمین هندوستان ملک یافت ، آن جایگاه که جیدرت و دسل و ایشان کرده بودند و سخت بزرگ گشت وجایگاه نیکو ساخت و شهرها و بدان زمین جامه های نیکویافتندی و... (مجمل التواریخ و القصص صص 118-120).
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آشفته حال . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) مجذوب . شوریده در اصطلاح صوفیان : ندانی که آشفته حالان مست چرا برفشانند در رقص دست گشاید دری بر دل از...
پنهان حال . [ پ َ / پ ِ ] طمیل . (منتهی الارب ).
حال پرسی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) پرسش از کیفیت و چگونگی . استفسار از چگونگی مزاج . پرسیدن حالت .
حال امدن: ( حال آمدن ) چاق شدن، فربه شدن ، به شدن، بهبود یافتن، سرحال آمدن، هوش آمدن، از حالت اغمابیرون آمدن، نیرو گرفتن، انرژی یافتن، بانشاط شدن. انگ...
(در دستور زبان) زمان واژه ای پارسی و حال عربی است و جایگزین پارسی، این است: اواهس ávâhas (پارتی) **** فانکو آدینات 09163657861
فراخ حال . [ ف َ ] (ص مرکب ) قاهی . (منتهی الارب ). آنکه کار و بارش خوب است . (یادداشت بخط مؤلف ).- فراخ حال بودن ؛ در رفاه زیستن . (یادداش...
کوفته حال . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) خراب حال . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). بدحال و در حالت هم و غم . (ناظم الاطباء). و رجوع به کوفته حالی...
شیفته حال . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) پریشان حال و شوریده و سرگردان . (ناظم الاطباء).
عرض حال . [ ع َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخواست و استدعا. (ناظم الاطباء). دادخواست .شکایت . || ورقه ای که درخواست یا شکایت خود را در ...
میانه حال . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) معتدل . (منتهی الارب ). نه این و نه آن و هیچ طرفی . (ناظم الاطباء) در تداول عوام دور از دو طرف افزونی ...