هال
نویسه گردانی:
HAL
هال . (اِخ ) نام یکی از پادشاهان افسانه ای هندوستان : چنین گویند که هال از فرزندان سنجواره بود، پسر جیدرت (جیدرتهه مهابهارتا) دخترزاده ٔ دهرات (دهتراشتر) ملک و به زمین هندوستان ملک یافت ، آن جایگاه که جیدرت و دسل و ایشان کرده بودند و سخت بزرگ گشت وجایگاه نیکو ساخت و شهرها و بدان زمین جامه های نیکویافتندی و... (مجمل التواریخ و القصص صص 118-120).
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
علی کل حال . [ ع َ لا ک ُل ْ ل ِ لِن ْ ] (ع ق مرکب ) به هر حال . به هر جهت . در هر حال .
حال و احوال . [ ل ُ اَح ْ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . رجوع به حال شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نگاه کنید به: در حال اجرا
حال و استمرار دو واژه ی عربی است و جایگزین آریایی، این است: اواهس آنویایی ávâhas-ãnviâi (اواهس: حال. پارتی؛ + آنویا: استمرار از سنسکریت: ánvaya + یی)*...
حال کونی که . [ ل ِ ک َ/کُو ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) در حالیکه . در صورتی که .
بال به معنی دل است..و حال بال به معنی حال دل است...این واژه در زبان بختیاری به صورت پرسشی( حال و بالتان چطور است؟!) بسیار مورد استفاده قرار میگیرد!ثبت...
خوش به حال تو. [ خوَش ْ / خُش ْ ب ِ ل ِ ت ُ ] (صوت مرکب ) طوبی لک . خوشا حال تو.
حال به حال شدن . [ ب ِ ش ُدَ ] (مص مرکب ) تغییر حالت دادن . حالی بحالی شدن .