اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هامون

نویسه گردانی: HAMWN
هامون . (اِخ ) نام دریاچه ای است در سیستان ، کنار دریاچه ٔ هامون سواران . این دو دریاچه ٔ بوسیله ٔ باطلاقی به نام نیزار بهم متصل شده اند. این دریاچه ها در مواقع پرآبی لبریز شده ، آب زائد آنها بطرف جنوب شرقی حرکت میکند و به دریاچه ٔ گودزره میریزد. اطراف این دریاچه را نیزارهای وسیعی فراگرفته که در مواقع بی آبی همه زرد میشوند، ولی در هنگام بهار که ساقه های آنها نرم است به مصرف تغذیه حیوانات و قدری که بزرگ شدند به مصرف بافتن حصیر و ساختن قایق و اسباب های دیگر میرسند. عبور و مرور از دریاچه بوسیله ٔ قایق هائی صورت میگیرد. دریغا که امروز بر اثر خشکسالی وبی آبی ، آب این دریاچه خشک شده است . این دریاچه در ایران قدیم از لحاظ مذهبی دارای جنبه ٔ تقدس بوده ، چنانکه در مورد تولد سوشیانت موعود منتظر زرتشتیان گفته شده است که در آخر دوازدهمین هزاره ، دوشیزه ای از خاندان بهروز در دریاچه ٔ هامون خود را میشوید و آبستن میشود، از او سوشیانت آخرین آفریده ٔ اهورامزدا روی به جهان خواهد نمود و چون به سن سی سالگی رسید امانت رسالت مزدیسنا به وی واگذار میشود. در آن روز خورشید در وسط آسمان بی حرکت میماند و بدین وسیله ظهور سوشیانت به جهانیان بشارت داده خواهد شد. (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 101). (جغرافیای طبیعی کیهان ص 94) (مشخصات جغرافیای طبیعی ایران تألیف م . پ - پتروف ترجمه ٔ گل گلاب ) (ایران باستان تألیف حسن پیرنیا ج 1 ص 148).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
هامون نورد. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) دشت پیما. صحرانورد. هامون گذار. هامون بر. بیابان سپر. بادیه پیما. آنکه در دشت و بیابان سفر کند. (ناظم الاطباء) ...
هامون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خراب و ویران ساختن . با خاک یکسان کردن . با زمین برابر یا درهم کوفتن بلندیها و پست کردن : چنین گفت اکن...
هامون گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مسطح و صاف شدن . هامون شدن . || ویران گشتن . خراب شدن . هموار گردیدن . با خاک یکی شدن . با زمین یکسان ...
هامون نوشتن . [ ن َ وَ ت َ ] (مص مرکب ) طی کردن دشت و بیابان . بادیه پیمودن . هامون بریدن . به دشت و بیابان رفتن : ندانی که سعدی مکان ا...
هامون قیامت . [ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صحرای رستاخیز. صحرای قیامت . زمین محشر : همچو هامون قیامت گرد میدان جوق جوق زمره ای اندر ع...
هامون سواران . [ س َ ] (اِخ ) دریاچه ای است در سیستان مجاوردریاچه ٔ هامون که بوسیله ٔ باطلاق نیزار به دریاچه ٔ هامون متصل شده است . (مشخصات ...
هامون گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) هامون گشتن .
روزگاری هامون مستندی است راجع به دریاچهٔ هامون که اکنون خشک شده است. عوامل: کارگردان،نویسنده و تهیه‌کننده: محمد احسانی- تصویربردار:محمد رضا تیموری- صد...
دریاچه ٔ هامون . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ] (اِخ ) در شمال شرقی سیستان واقع شده و قسمتی از آن درخاک افغانستان قرار دارد. آب آن از رودهای هیرمند...
هامون آباد مزیک . [ م َ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۸۹/۰۸/۱۸ Iran
0
0

نام دریاچه هامون علی الاصول همان "آو-وان" (محل تجمع آب) است. کان-سی- اویه به معنی محل آب گسترده و ذرینگهه اوستایی به معنی دریا و دریاچه است.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.