هبا شدن . [ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرد و غبار شدن . به صورت ذرات گرد و غبار درآمدن
: زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی
گاو از زمین دین به هوا بر هبا شده ست .
ناصرخسرو.
|| تباه شدن . نابود گردیدن . ضایع شدن . از بین رفتن
: نوروز تو به بود جهان را کزو چنین
هر بد که کرده بود زمستان هبا شده ست .
ناصرخسرو.
بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست
ز هم نشینی صهبا، هبا شده ست هبا.
خاقانی .
حیف که اوقات ما تمام هبا شد
عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد.
رضی ارتیمانی (از ارمغان آصفی ).