اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هبص

نویسه گردانی: HBṢ
هبص . [هََ ب َ ] (ع اِمص ) اضطراب . قلق . (معجم متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
حبس . [ ح ُ ب ُ ] (ع ص ، اِ) پیادگان . || خرمابن . (منتهی الارب ). || درخت انگور و جز آن که مالکش اصل آن را در ملک خود داشته ، ثمره و حاص...
حبس . [ ح ُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) پیادگان .
حبس . [ ح ِ ] (اِخ ) کوهی است مر بنی اسد را و اصمعی گوید: در بلاد بنی اسد، مناطق حبس و قنان و ابان ابیض و ابان اسود تا رمة و همچنین دو حمی : ...
حبس . [ ح ُ ] (اِخ ) زمخشری گوید: کوهی است مر بنی قرة را. و دیگران گفته اند: میان حرة بنی سلیم و الوارقیة باشد. و در حدیث عبداﷲبن حبشی آمده ...
حبس صوت . [ ح َ س ِ ص َ / صُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بند کردن آواز. صندوق یا جعبه ٔ حبس صوت . گرامافون . فونوگراف .
حبس سیل .[ ح َ س ُ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دو حرّه ٔ بنی سلیم .
=حبس موبد، وقف کردن اموال برای همیشه.
حبس النفس . [ ح َ سُن ْ ن َ ف َ ] (ع اِ مرکب ) بازداشتن دَم . دم نکشیدن . دم نزدن ۞ . نگاه داشتن نفس .
حبس البول . [ ح َ سُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اُسر. شاشبند. شاشبندی . احتباس بول . احتقان ۞ . عسرالبول . در علاج آن در قرابادین آمده است : انیسون...
حبس الطمث . [ ح َ سُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) یا حبس طمث . به بند ماندن خون زنان در وقت خود. حبس عادت . ۞
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.