اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هجر

نویسه گردانی: HJR
هجر. [ هَُ ] (ع اِ) سخن زشت و بیهوده .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (شمس اللغات ). کلام قبیح . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). فحش . (تاج العروس ). || هذیان . سخن پریشان بیمار تب دار. (معجم متن اللغة). || اسم است از اهجار. (اقرب الموارد). ج ، هواجر ۞ ، غیر قیاسی . (معجم متن اللغة) (تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
هجر. [ هَِ ] (از ع ، اِمص ) جدایی . مفارقت . ضد وصل . (ناظم الاطباء). دوری . فراق . هجران .
هجر. [ هََ ] (ع اِمص ) جدایی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (غیاث ) ۞ (آنندراج ). ضد وصل . قطیعة. (معجم متن اللغة). بُعد. انقطاع . فراق . دوری...
هجر. [ هََ ] (ع مص ) جدایی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). جدا شدن . (شمس اللغات ). از کسی بریدن . (ترجمه ٔ علامه ٔ جرج...
هجر. [ هَُ ] (ع مص ) پریشان گفتن و هذیان گفتن در خواب و بیماری . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (تاج العروس ). هذیان درآی...
هجر. [ هََ ج ِ ] (ع ص ) بهتر و فاضلتر از غیر خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گران بار سست رونده . (منتهی الا...
هجر. [ هَِ ] (ع ص ) شتر لائق و فائق ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شتر پیه ناک و فا...
هجر. [ هَُ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ هجیر. رجوع به هجیر شود.
هجر. [ هَِ ج ِرر ] (ع اِمص ) به سوی ده هجرت کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مهاجرت به ده . (از اقرب الموارد) (تاج العروس )....
هجر. [ هَِ ج ِرر ] (ع اِ) خوی و عادت و شأن ۞ . (ناظم الاطباء). هِجّیر. هِجریّاء. هَجّیری ̍. اِهجیری ̍. اُهجورَة. اِهجیراء.
هجر. [ هََ ج َ ] (ع اِ) در لغت حمیر به معنی قریة است . (معجم متن اللغة) (تاج العروس ).به لغت حمیر و عرب عاربه قریه باشد، از آنجمله : هجرالب...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۸ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.