هذر
نویسه گردانی:
HḎR
هذر. [ هََ ] (ع مص ) بیهوده گفتن . (منتهی الارب ). خلط کردن و گفتن آنچه را سزا نیست . (اقرب الموارد). || سخت گرم گردیدن روز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
هذر. [ هََ ذَ ] (ع مص ) بیهوده و باطل شدن کلام کسی . (منتهی الارب ). بسیار شدن باطل و خطا در کلام کسی . (اقرب الموارد). || (اِ) بسیار هیچک...
هذر. [ هََ ذِ ] ۞ (ع ص ) بسیارسخن و بیهوده گوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هذر. [ هََ ذُ ] (ع ص ) مرد بسیارسخن و بیهوده گوی .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هَذّار شود.
هزر. [ هََ ] (ع مص )به عصا سخت زدن بر پهلو و پشت کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت درخستن . || راندن و دور کردن کسی را به عصا...
هزر. [ هَِ ] (ع ص ) زیان زده . (منتهی الارب ). مغبون . (اقرب الموارد). || گول . (منتهی الارب ). احمق . (اقرب الموارد). || درشت . (منتهی الار...
هزر. [ هَُ زَ ] (اِخ ) موضعی که در آن قوم ثمود هلاک شدند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || قبیله ای در یمن که شب خفتند وهلاک شدند، و گو...
حذر. [ ح َ ذَ ] (ع مص ) پرهیز. (دهار). پرهیز کردن . (ناظم الأطباء) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). اجتناب . ترس . (دهار). ترسیدن . (دهار) (ترجمان عا...
حذر. [ ح َ ذِ ] (ع ص )خائف . ترسان . (غیاث ). حذرگیرنده . (مهذب الاسماء). مرد بیدار. مرد باپرهیز. (منتهی الارب ). مرد بیدار و هوشیار. ترسنده . ج ، ...
حذر. [ ح ِ ] (ع مص ) حَذَر. ترس . بیم . پرهیز. پرهیز کردن . ترسیدن . (منتهی الارب ).
حذر. [ ح ِ ] (ع اِ) سلاح . (ترجمان عادل منسوب به جرجانی ) (مهذب الاسماء).