هر. [ هََ رر ] (ع مص ) به بانگ آوردن سگ را سرما. رجوع به هریر شود. || ریخ زدن . || بانگ کردن سگ . (منتهی الارب ). || بانگ کردن کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خشک و پراکنده شدن خاک .
۞ (منتهی الارب ). خشک و پراکنده شدن خار. (اقرب الموارد). || خوردن آنچه از انگور بیفتد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || روان گردیدن شکم شتر. (منتهی الارب ). || تیرخوردن از سلاح خود. (اقرب الموارد). || مکروه و ناپسند داشتن چیزی را. (منتهی الارب ): هر الکأس و هر الحرب ؛ یعنی ناپسند داشت آن را. (اقرب الموارد). دشخوار داشتن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). || بدخوی گردیدن مرد. (از اقرب الموارد). || (اِ) نوعی از زجر شتر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کلمه ٔ تحذیر. (منتهی الارب ).