هرات
نویسه گردانی:
HRʼT
هرات . [ هََ ] (اِخ ) شهری است به خراسان . (منتهی الارب ). هرات از اقلیم چهارم است . طولش از جزایرخالدات «صدک » و عرض از خط استوا «لدک ». آن را امیری ، هرات نام از توابع جهان پهلوان نریمان ساخت . اسکندر رومی بعد از خرابی تجدید عمارتش کرد. دور باروش 9 هزار گام است و هوایی در غایت نیکویی و درستی دارد، و پیوسته در تابستان شمال وزد و در خوشی آن گفته اند:اگر در سرزمینی خاک اصفهان و باد هرات و آب خوارزم گرد آیند مرگ در آنجا بسیار کم است . آب هرات از نهرچه ٔ هری رود است . باغستانش بسیار است و هجده پاره دیه است متصل بدان شهر. از میوه هایش انگور فخری و خربزه ٔنیکوست . و مردم آنجا سلاح ورز و جنگی و عیارپیشه باشند و در آنجا قلعه ای محکم است و آن را شمیرم خوانند. بر دوفرسنگی شهر بر کوه آتشخانه ای بوده است که آن راارشک گفته اند. و این زمان قلعه ٔ امکلجه میگویند و مابین آتشکده و شهر، کنیسه ٔ نصاری بوده است . از مزار کبار اولیا و علما تربت شیخ عبداﷲ انصاری معروف به پیر هری و خواجه محمدابوالولید و امام فخر رازی در آن شهر است . در این شهر در حین حکومت ملکان غور دوازده هزار دکان آبادان بوده و ششهزار حمام و کاروانسرا وطاحونه و سیصدوپنجاه ونه مدرسه و خانقاه و آتش خانه وچهارصدوچهل وچهارهزار خانه مردم نشین بوده است . (از نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن صص 151 - 152). این شهر تا زمان حکومت قاجاریه جزو شهرهای ایران بود و در اواخر دوره ٔ فتحعلیشاه افغانستان آن را تصاحب کرد.
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
هاشم هرات . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است در ده و نیم فرسخی جنوب مروست . (یادداشت مؤلف ).
هرات مروست . [ هََ ت ِ م َ وَ ] (اِخ )یکی از دهستان های چهارگانه ٔ بخش شهربابک شهرستان یزد که از شمال به کویر لوت و ابرقو و ارتفاعات چاه شی...
چارباغ هرات . [ غ ِ هََ ] (اِخ ) این چارباغ غالباً منزلگاه سلاطین بوده . (مرآت البلدان ج 4 ص 35).
چهارباغ هرات . [ چ َ غ ِ هَِ ] (اِخ ) رجوع به چارباغ هرات شود.
مسجد جامع هرات . [ م َ ج ِ دِ م ِ ع ِ هََ ] (اِخ ) رجوع به جامع هرات شود.
حرات . [ ح َرْ را ] (ع اِ) ج ِ حَرّة، به معنی زمین سنگلاخ سوخته . (منتهی الارب ).
حرات . [ ح ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ حُرّة. (اقرب الموارد) : سیده ٔ والده ٔ سلطان مسعود و عمات وی با همگی اهل حرم و حرات از قلعه بزیر آمدند. ...