گفتگو درباره واژه گزارش تخلف هرد نویسه گردانی: HRD هرد. [ هََ ] (اِ) در فارسی و عربی از هریدر ۞ سنسکریت است به معنی چوب زرد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). زردچوبه را گویند و به عربی عروق الصفر خوانند. (برهان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه واژه معنی حرد حرد. [ ح ِ ] (ع اِ) پاره ای از کوهان شتر. || رودگانی شتر. حِرْدة. ج ، حُرود. (منتهی الارب ). حرد حرد. [ ح ُ ] (ع ص ) قطاء حرد؛ قطاهای شتاب رو. (منتهی الارب ). حرد حرد. [ ح َ ] (اِخ ) گویند در این آیه : «و غدوا علی حرد قادرین » (قرآن 25/68)، نام قریه ای است . (معجم البلدان ). حرد حرد. [ ح َ ] (اِخ ) ابن قطن الثکنی . رجوع به ابوعطیة حرد شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود