هرد
نویسه گردانی:
HRD
هرد. [ هََ ] (ع مص ) نیک پختن گوشت را و مهراکردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دریدن و پاره پاره کردن جامه را. || دست یافتن بر چیزی . || طعن کردن در ناموس کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکافتن به جهت تباه کردن . (منتهی الارب ). شکافتن برای افساد یا اصلاح . (اقرب الموارد). || خواستن چیزی را. || خوب پخته شدن گوشت . || در آشوب و فتنه درافتادن . (منتهی الارب ). || زردکردن جامه را. (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) هرج و فتنه : وقعوا فی الهرد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
حرد. [ ح ِ ] (ع اِ) پاره ای از کوهان شتر. || رودگانی شتر. حِرْدة. ج ، حُرود. (منتهی الارب ).
حرد. [ ح ُ ] (ع ص ) قطاء حرد؛ قطاهای شتاب رو. (منتهی الارب ).
حرد. [ ح َ ] (اِخ ) گویند در این آیه : «و غدوا علی حرد قادرین » (قرآن 25/68)، نام قریه ای است . (معجم البلدان ).
حرد. [ ح َ ] (اِخ ) ابن قطن الثکنی . رجوع به ابوعطیة حرد شود.