هرم
نویسه گردانی:
HRM
هرم . [ هََ / هَِ رَ ] (ع اِ) (در اصطلاح هندسه ) حجمی که قاعده ٔ آن چندضلعی باشد و وجوه جانبی اش مثلثهایی باشند که همه به یک رأس مشترک (رأس هرم ) منتهی شوند.
- هرم منتظم ؛ هرمی است که قاعده اش چندضلعی منتظم و وجوه جانبیش مثلثهای متساوی الساقین متساوی باشند.
- هرم ناقص ؛ جسمی که از قطع کردن یک هرم با صفحه ای موازی قاعده بوجود می آید.
|| بنایی که به شکل هرم (معنی اول )باشد. ج ، اَهْرام . (از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
حرم . [ ح َ رِ ] (ع مص ) حرمان . (معجم البلدان ).
حرم . [ ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) احرام به حج . (منتهی الارب ). || حیض . || اهل و عیال مرد.حرمة. || حرمت که حفاظت آن واجب دانند.
حرم . [ ح ُ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَرام . (ترجمان عادل بن علی ).- اَشْهُرِ حرم ؛ چهار ماه رجب وذوالقعده و ذوالحجة و محرم که جنگ در آن چهار م...
حرم . [ ح َ رَ ] (ع اِ) پردگیان : با خادمی ده از خواص که روا بودی که حرم را دیدندی . (تاریخ بیهقی ص 402). سرائیان بجمله آنجا آمدند و غلا...
حرم . [ ح ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ حُرمة.
حرم . [ ح ِ ] (ع ص ) حرام . || نادر. ج ، احرام . || مرد مُحْرِم . (منتهی الارب ). || واجب وقُرِی ٔ «و حرم علی قریة اهلکناها انهم لایرجعون ...
حرم . [ ح َ رَ ] (اِخ ) گرداگرد مکه . (محمودبن عمر ربنجنی ) (دهار). گرداگرد خانه . پیرامن کعبه . گرداگرد کعبه و مکه . (منتهی الارب ). حرم خدای . ...
حرم . [ ح َرِ ] (اِخ ) نام وادیی به یمامة که نخل و زرع دارد. ابوزیاد گوید: فلج من افلاج یمامة. (معجم البلدان ).
حرم . [ ح ِ ] (اِخ ) نام وادیی که به بطن اللیث منتهی شود در یمن . (معجم البلدان ).
حرم ا. [ ح َ رَمُل ْ لاه ] (اِخ ) مکه . کعبه . رجوع به ام القری شود.