هرم
نویسه گردانی:
HRM
هرم . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرم و کاریان بخش جویم شهرستان لار واقع در 48 هزارگزی جنوب باختری جویم و دامنه ٔ شمالی کوه یاسین . جلگه ای است گرمسیر و دارای 367 تن سکنه . از چاه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات و کنجد و شغل اهالی زراعت ، قالی بافی و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حرم . [ ح َ رِ ] (ع مص ) حرمان . (معجم البلدان ).
حرم . [ ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) احرام به حج . (منتهی الارب ). || حیض . || اهل و عیال مرد.حرمة. || حرمت که حفاظت آن واجب دانند.
حرم . [ ح ُ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَرام . (ترجمان عادل بن علی ).- اَشْهُرِ حرم ؛ چهار ماه رجب وذوالقعده و ذوالحجة و محرم که جنگ در آن چهار م...
حرم . [ ح َ رَ ] (ع اِ) پردگیان : با خادمی ده از خواص که روا بودی که حرم را دیدندی . (تاریخ بیهقی ص 402). سرائیان بجمله آنجا آمدند و غلا...
حرم . [ ح ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ حُرمة.
حرم . [ ح ِ ] (ع ص ) حرام . || نادر. ج ، احرام . || مرد مُحْرِم . (منتهی الارب ). || واجب وقُرِی ٔ «و حرم علی قریة اهلکناها انهم لایرجعون ...
حرم . [ ح َ رَ ] (اِخ ) گرداگرد مکه . (محمودبن عمر ربنجنی ) (دهار). گرداگرد خانه . پیرامن کعبه . گرداگرد کعبه و مکه . (منتهی الارب ). حرم خدای . ...
حرم . [ ح َرِ ] (اِخ ) نام وادیی به یمامة که نخل و زرع دارد. ابوزیاد گوید: فلج من افلاج یمامة. (معجم البلدان ).
حرم . [ ح ِ ] (اِخ ) نام وادیی که به بطن اللیث منتهی شود در یمن . (معجم البلدان ).
حرم ا. [ ح َ رَمُل ْ لاه ] (اِخ ) مکه . کعبه . رجوع به ام القری شود.