هزار
نویسه گردانی:
HZʼR
هزار. [ هََ ] (اِخ ) قریه ای است در دو فرسنگ و نیمی میانه ٔ جنوب و مشرق تل بیضا. (فارسنامه ٔ ناصری ). شهرکی است خرم و آبادان و بانعمت به ناحیت پارس . (حدودالعالم ).
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حضار. [ ح ُ ] (ع اِ) بیماریی است شتر را. دردیست که شتران را پیدا شود.
حضار. [ ح ُ / ح ِ ] (ع ص ، اِ) شتران سپیدنیکو یا شتران سرخ . واحد و جمع در آن یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشتر نیک رو. (مهذب الاسماء...
حضار. [ ح َ ] (اِخ ) ستاره ای است که پیش از سهیل طلوع کند. نام ستاره ای است در جانب جنوب .(مهذب الاسماء). ستاره ای است روشن در جانب جنو...
حظار. [ ح َ /ح ِ ] (ع اِ) دیوار. (منتهی الارب ). || جای شتر و گوسفند که از چوب سازند تا از سرما مصون مانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حظیرة. ...
حظار. [ ح َ ] (ع مص ) حجر. (تاج المصادر بیهقی ). منع. بازداشت . بازداشتن . حَظر. (منتهی الارب ).
حذار. [ ح َ رِ ] (ع اِ فعل ) پرهیز کن ! (دهار). بپرهیز! بترس ! الحذر! - حَذارِ حَذارِ ؛ تأکید است در حث به پرهیز.
حذار. [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حِذْریة.
حذار. [ ح ِ ] (ع مص ) ترسیدن . (غیاث ). حذر کردن . پرهیز کردن . || محاذرة. با یکدیگر تخویف نمودن .
حذار. [ ح ُ ] (اِخ ) پدر ربیعةبن حذار است که جوانمردی بوده است . || (ذو...) از قبیله ٔ الهان بن مالک است . (منتهی الارب ).
ربیعةبن حذار. [ رَ ع َت ِ ن ِ ح ِ / ح َ ] (اِخ ) ابن مرة اسدی ، از بنی سعد و از اسدبن خزیمة بود. در دوران جاهلیت از قاضیان و حَکَمهای عرب بشما...